مرا به خانه ات بخوان ،مرا به خانه ات بخوان که اقاقی را به عاشقی ،زینت کردم به گیسوان و دیده را به تبرک سیه نمودم به توتیای انتظار چه بی قرار!
مرا به خانه ات بخوان که گونه رنگین نمودم ازشورو التهاب و سبوی مهر انباشتم از شرم ناب ، مرا به خانه ات بخوان که لبها را وسوسه کرده ام به ب سه بوسه های نهان و می خواهم دل بسپارم بی نام و بی نشان
مرا به خانه ات بخوان که عذاب وبال را شهد کنم به لحظه وصال بگشایم آغوش مرا ، تا ببینی جوش و خروش این دل از پا فتاده را ، این خواستنهای ساده راخواهم با تو بخوانم حدیث دل ، با تو نشینم به راز دل ، با توبگویم گناه دل
مرا به خانه ات بخوان ، که راز و نیازست مر ترا ، که عشوه و نازست مر ترا ، که سوزش و سازست مر ترا بخوانم به قبله گاه رُستن ها و رستن ها ، سوختن ها و ساختن ها ، رفتن ها و باختن ها
مرا به خانه ات بخوان که با تو هزار حرف است و نیست فرصت آن ، به زمینم بخوان ب آسمان بخوانم به مامن امن رفاقتها ، صداقتها
مرا به خانه ات بخوان . به آنجا که مرز دلتنگی و دیدار است مرا به خانه ات بخوان تا آنجا که توش آمدنم باشد مرا بخوان و بدان که تازگی ها دلتنگ می شوم
مرا به سینه ات بخوان ب دوست داشتن. بخوان و بخوان و بخوان
---
مستحضرید که ، این را هم جایی پیدا کردم که نشانی نداشت ..