nightlight
nightlight

nightlight

از خلال وبلاگ



کوت می‌کنم. شاید گشایشی شد


رود «رن» آرام و سبک بار در بستر خود جاری است.فراز کوه های بلند از واپسین فروغ آفتاب هنوز می درخشند و الهه ی دختران در آن جا نشسته.قایقران در زورق کوچک خود در اندوهی توان فرسا فرو رفته و بدین سبب گرداب ها و صخره ها را نمی بیند و تنها چشمش خیره به کوه است.


آخر محبوبه ی من،مرا اسیر چشمان خویش کرد


آه،دخترک آتشین نگاه،دیگر این پنجره را باز مکن،دیگر آن چشمان وسوسه آنگیزت را به سوی من خیره مساز،دیگر آن لبان یاقوت فامت را برای من بر هم مسای،بگذار آنها بر هم بیارامند.دیگر آن مژگان سر بر کمان ابرو فرو برده ات را بر هم بپیچ تا نوک برانشان برای پاره کردن دل من کند و فرسوده نشوند،دیگر تارهای گیسوان قیرگونت را به خاطر من به تیغ بی رحم دندانه های شانه ات مسپار.دیگر آزارم مده...


آه تو چه می دانی

مثل آنکه در خوابی کهن فرو رفته باشد،با رنگ پریده سر بر بالش سخت نهاده و مرده بود.

کسانی که او را زنده دیده بودند نمی دانستند که چگونه با همه اجزای جهان یکی شده

• پشت این کوه بلند

لب دریای کبود

دختری بود که من ...



می خوام برم خالکوبی کنم

بازو تا آرنج

بدم اینو بنویس

بنویسن

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام 


خارم ولی به سایه گل آرمیده ام



• و میان من و او


...


اینک این راه دراز

اینک این کوه بلند

اینک این دشت بزرگ...!



- ....واگر یک روز بی خبر بازگشت به او چه بگویم؟


- بگو که تا دم مرگ در انتظارش بودم.


- و اگر مرا نشناسد و باز از من چیزهای تازه بپرسد....؟



برایم نامه منویس!می دانی چقدر افسرده ام و چه طور آرزوی نیستی می کنم


ای داد از ترس.




شبی خواب دیدم که مرده ام


سلام

دست مریزاد مرد

همدردیم

منم عشقم،مرجانم تنهام گذاشت و رفت(ازدواج کرد)

اونم کی؟

روز دوم عید گفت تا وضعیتم معلوم نشه باهم ارتباط نداشته باشیم

(آخه خواستگار داشت)

گفت اگه نشه تا آخرش باهاتم

منم گفتم باشه

ولی الان 9 روزه جوابمو نمیده

هرچی پیغوم پسغوم میذارم انگار نه انگار

گوشیو مامانش جواب میده

از دوستاش شنیدم دیگه تمومه

فکر کنم واقعا تمومه

میگن فقط معجزه میتونه اتفاق بیفته نشه

همه دعا کنید اون معجزه واسم اتفاق بیفته


بگذار در این شب تار و در دل این صحرای بیکران بگریم.کاروان در این منزل رخت افکنده و اشتران و شتربانان در خواب فرو رفته اند.تنها در نزدیکی من بازرگانی ارمنی شب زنده داری می کند تا در خاموشی شب به حساب سود و زیان خویش می رسد.من نیز شب زنده دارم،اما حساب فرسنگهایی را می کنم که مرا از محبوبم جدا کرده است.


بگذار بگریم ، زیرا گریه غم از دل می برد و زنگ از آیینه ی روح مردان می زداید.



• پس من سزاورم که شما را دوست نداشته باشم.شما نهالی هستید که هنوز به دست ستایشگری از ساقه جدا نشده اید.هنوز جوانید.شادابید.پر از عطر روح پرورید،آکنده از همه ی زیبایی های جاویدانید.هر زمان که قدم در صحر گذارید؛رایحه ی دل نوازتان در آغوش نسیم منزل می گیرد و در کوچه پس کوچه های شهر مست و نالان،داخل خوابگاه جوانان شده و زمزمه می کند که:«بهار آمد.شادی،آمد.طراوت آمد.امید جوانی آمد.»

آن وقت یکی از این جوانان عاشق پیشه که سری پر شور و دلی بی باک دارد؛سر در پی ات می نهد؛در برابرت زانو زده؛و با حریر کلمات دلنواز و ابر سپید وعده ها،به نحو زیرکانه یی تو را از ساقه می چیند و برای کامیابی از تو دفتر زندگی ات را مه خیال آذین می کند و چون سپیده دمید؛این مه در برابر آفتاب 

سوزنده بخار شده و از خود یک قطره شبنم باقی می گذارد.




اگر مرا دوست داشته باشی،به رضای من رضا می شوی.چون من هرچه باشم ، هر که باشم،مرواریدم و تو با هر که بودی، هرچه بودی صدفی. و این راست است که صدف ها همیشه پر بها نمی مانند و مروارید ها همیشه در دل صدف ها آشیان نمی گیرند.


    بینی قشنگی که همیشه بوی گل های بهاری می دهد.


     تو با چنین وجودی دیوان عالی ترین شعر های جهانی.


  یک روز،بی آنکه سخنی از غم دل به میان آرم،به تنها کسی که دوستش دارم نوشتم : " و زنی است که تو را از جان و دل دوست دارد



‎سلام

‎وبلاگ قشنگی داری خوبه بدونی:

‎ماری هکسل دومین معشوقه ی جبران بوده بهد از یه دختره که اسمش یادم نیست فکر کنم اسمش تو مایه های پفیوز و این حرفا ...


‎چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟شب از من خالیست...



‎  ... پرده ی چشمهایش صورت ساده ی زنی بیش نبود



‎     آن جا، به آسمان؛به سقف نیلگون،آنجا که شب،ماه بر قندیل آسمان می رقصد و شمع دان بر شاخک اختران در پرند کهکشان ها سو سو می زند ...

ای داد


برای خاطر ترانه‌ها. هم‌نوایی شبانه نت‌ها و سیگارهای خاموش



م.رف