nightlight
nightlight

nightlight



برداشت اول:

نادعلی دلش گرفته بود. نادعلی دلی نداشت که گرفته باشد. گاسم جا مانده بود دلش. نادعلی بود و موی بلند و ریش دست‌نخورده‌ای که حالا نیست. باد تو را برده چرا نازنین؟ نادعلی عاشق چشمت شدش، نه عقل بود و نه دلی، چیزی نمی‌داند از این دیوانگی و عاقلی؟



برداشت دوم:

هایده می‌خواند. "عروسک جون، زمونه، منو این گوشه انداخت.". 



برداشت سوم:

همگی خوابیم به گمان راوی، به خیال آقای راننده. ترکیب صندلی‌های زمخت، نور قرمز چراغ‌های سقف، پرده‌های چرک و دسته شده و جاده‌ی همیشگی ترکیب خواب‌آوری است. جلوتر، نوشته‌های روی تابلو یکی در میان تکرار می‌شوند؛ امروز، هر شنبه، مصادف با هیچ روز دیگری نیست. تو رفته‌ای و همه‌ی تسلیت‌های جهان به نام من است*. 



برداشت چهارم:

از یک ساعتی به بعد، مثلن از دو نیمه شب، راننده‌‌های جاده طور دیگری می‌شوند. شاگرد کنار دستشان خوابیده و مسافرین، قریب به اتفاق در خوابند و هایده، مهستی یا حمیرا هم با صدایی آرام، ترانه‌های همیشگی را می‌خوانند.


جاده‌ی که جاده‌ی همیشگی‌است رفیق، آهنگ‌ها، چای و تخمه سیگار، همه و همه چیزهای همیشگی‌اند رفیق. تو به چه فکر می‌کنی پس؟


هوا بد است.

تو با کدام باد می‌روی؟

چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را،

که با هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو

وا نمی‌شود**




می‌خوابم. خواب که باشم، فکر نبودنت کمتر می‌خوردم. خواب که باشم،‌ راننده راحت‌تر است شاید. خواب که باشم،‌ خواب که باشم، خواب که باشم ...



*   احمدرضا توسلی

** هوشنگ ابتهاج