nightlight
nightlight

nightlight

افسوس

     

        افسوس که کاخ آرزوهایم را بر شالوده ی نگاهت بنا کردم.نگاهی که گاه در عطوفتش غرق می شدم و گاه در شراره هایش می سوختم.افسوس که نهال امیدم را در باغچه دلت پروراندم و افسوس که خاک خون آلوده ی دلت بر آنش داشت تا شکوفه ی غم دهد و میوه ی حسرت. افسوس که ذهن مشوش و سرگردان تو را تنها قطب نمای خویش می پنداشتم.ذهنی که هر دم،دم از دمی دگر میزد. افسوس که شانه سردت را یگانه قطب نمای خویش یافته بودم.اما تو سست تر از آنی بودی که تحمل مرا داشته باشیافسوس و صد افسوس که دیگر افسوس هایم ثمری ندارد.تمام اینها را گفتم بارها خواهم گفت تا بلکه اندکی از فوران مذاب همه غمهایی که طی این سالها به چشم دیده و به جان چشیده بودم بکاهم.اما نازنینم...همچنان دوستت دارم.  

     

     اثری از : خودم




     

    پ ن : چرا تمام طول ماه فقط نوشته های خودم را چاپ کرده ام؟

    پ ن : حالا که فکر می کنم ، هیچ من ِ آن زمان ام را نمی شناسم ، انگار که مرده ست ...

    پ ن : من ِ مرحوم تنهای من ، حالا انار ندارد ...

     

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 14 دی 1385 ساعت 10:02 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون دوباره سری به من زدی
بابت کامنت ممنون
ممنون که این همه وقت گذاشته بودی
و
بازم ممنون از متن زیبات
اما افسوس و صد افسوس.......
دلت شاد نازنینم

ساغــــــــــــر(آرام) شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://skot.blogsky.com

سلام
دلت آرام نازنینم

لبت همیشه پر شراب

قلبم به سکوت تو ایمان آورد

زیبا ست گمنامی؟؟؟؟

Ronia چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 11:22 ب.ظ

این همه افسوس و بعد باز هم عشق؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد