اعتـــراف
اثری از:آلفیری
همیشه بیم داشتن؛همیشه امیدوار بودن؛همیشه یاد از خاطرات گذشته کردن،همیشه نالیدن؛همیشه هوسی تازه کردن و هرگز راضی نبودن؛در طلب لذات دروغین آه کشیدن و هرگز سراغ حقیقتی که در دل هر کس نهفته است نرفتن؛خود را گاه بیشتر و گاه کمتر از ارزش واقعی،ارزش دادن؛تنها در ساعات رنج و غم،خویشتن را شناختن و ماهیت زندگانی برباد رفته و بی جا تلف شده را فقط در لب گور یافتن؛این است مفهوم وجود انسان،یا لا اقل این است مفهوم وجود من!
با این همه من یک افتخار حقیقی در زندگی دارم؛این افتخار که هرگز سراغ پول و شهرت دروغین نرفتم،و هیچ وقت سر تسلیم جز به آستان عشق فرو نیاوردم.
همیشه عشق مرا از خود دور کرد و عطش نام نیک به خودم باز آورد.اما عشق و افتخار تاکنون هیچ کدام جز غم دل نصیبم نکرده اند.
چه زیباست
به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن
و چه تلخ و غم انگیز است
دور از تو بودن، برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی
بدون تو و به دور از دستهای مهربان و قلب پر احساست
زندگی چه ناشکیباست . . .
.
.
سلام آشنا
ممنون سر زدی
وطالب زیبایی نوشتی..
دلت شاد
غمهات کوتاه
سلام / خیلی بی مقدمه بگم که من نمیدونم که چرا هرجا سخن از عشق و عاشقی و ... میشه همه یاده غم و اندوه و بد بختی و... میوفتن .... راستشو بگم من هیچ با اینا موافق نیستم / یعنی به نظر من عشق و عاشقی درست عین شادی هست و اصلا شادی بالاتر از اون وجود نداره !
یا حق