nightlight
nightlight

nightlight

نسیم راز تو را با من می گفت ...

                               

نسیم راز تو را با من می گفت ...

                                                                                      اثری از: هوفمانستال

 

     وقتی که آهنگ موسیقی را در پیرامون آشیانه ات شنیدی،با خویش هیچ نیاندیشی؟شب تاریک و خفه بود و آنکس که درین تاریکه روی سنگی سخت نشسته بود و چنگ می زد، من بودم.

     با زبان موسیقی به تو راز دل گفتم ... «دلدار من همه جا جز تو نمی بینم،به هیچ چیز جز تو فکر نمی کنم. اما ناگهان سپیده ی سنگ دل سر بر زد و مرا از کنار خانه ی تو راند.دوباره خاموش شدم.

     آسمان تاریک بود.من تو هرکدام  روی این زمین تنها بودیم و بسیار دور از آن دیگر بسر می بردیم.اما به ناگه عمر این جدایی به سر رسید؛چرا که نسیم پیامبر ما شد.نسیم راز تو را با من می گفت و اکنون دنیا را بار دیگر همچون بلوری شفاف می بینم که میان من و تو می درخشد.

     ستارگان در آسمان بالا آمده اند.گمان داری که خودشان از نوری که بر می می پراکنند،بی خبر هستند؟

                                                                   ***

     دلدار به من گفت:اگر بخواهی از بر من بروی، برو؛زیرا که سوگندی نخورده ای.هیچ پیمان وفایی با من نبسته ای.اصلا مردان باید بیشتر آزاد باشند،زیرا برای وفاداری آفریده نشده اند.به راه خود برو.از کشوری به کشوری سفر کن،در بستر یکی خستیگی بستر دیگری را از یاد بر.هر جا زن زیبایی دیدی دست در دستش گذار و با او راز ی از شوق هوس بازگوی.هر آنجا که از شراب تلخ سیر شدی،سراغ باده ی شیرین رو.و اگر ... و اگر وقتی هم رسید که لبان مرا از شراب شیرین تر یافتی،به نزدم باز گرد.من همچنان در انتظار تو هستم.

   

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 بهمن 1385 ساعت 08:26 ب.ظ

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 29 بهمن 1385 ساعت 08:35 ب.ظ http://rue.blogsky.com

زند گی را دوسـت دارم به شـرط آن که...
.. ز..آن زندان نباشد
..ن ..آن ندامت نباشد
..د..آن در ماندگی نباشد
..گ..آن گورستان نباشد
..ی..آن یاًس نباش
.
.
.
اما افسوس که اینچنین نیست...
ممنون سر زدی
باز هم منتظرت هستم
دلت شاد

[ بدون نام ] یکشنبه 29 بهمن 1385 ساعت 11:40 ب.ظ http://farandaway.persianblog.com

چقدر قشنگ بود

ali دوشنبه 30 بهمن 1385 ساعت 07:36 ق.ظ http://yadegharie.persianblog.com

سلام ..دوست من ... مرسی

جالب بود .... البته از تیکه دومش ...

بهر حال مرسی
یا حق

دختر آریایی دوشنبه 7 اسفند 1385 ساعت 11:54 ق.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام ناشناس ....

نسیم راز تو را با من میگفت ....


واقعا زیبا بود و با مفهوم ....آدم وقتی بهش فکر میکنه خیلی چیزرو میفهمه ...
خوشحال شدم ....

فعلا...

باران پاییزی یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.baranepaeeziii.persianblog.ir/

سلام
متنتون خیلی قشنگ و دلنشین بود
آدم از خوندنش لذت می بره حس قشنگی به آدم می ده
:)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد