nightlight
nightlight

nightlight

آهای آهای یکی بیاد یه شعر تازه‌تر بگه


دلم کشید که
کاش پیانو داشتم
کاش جای دیگه‌ای بودم

کاش تنها تو یه خونه‌ی اشرافی و خالی از وسیله بودم
من و یه پیانو
من و اخلاق سگیم
من و شهری که خالیه
مث فیلم پیانیست
تا وقتی که یکی بیاد و یه گلوله خالی کنه تو سرم

کاش آکاردئون داشتم
کاش تو متروی تهران لول می‌خوردم
آکاردئون می‌زدم بی‌که پول بخوام
محل سگم ندم به کسی
به همه اونایی که می‌خوان پول بدن
صبح تا شب آهنگ‌های دلگیر بزنم
جز آخر شب که مترو خالیه و کسی نمونده
سهمیه آهنگ شاد رو بذارم برا اون موقع
اونم یکی تو هفته

کاش یه جا هواپیمام سقوط می‌کرد
یه سری که از رشت با هواپیما بیام شیراز
من یکی زنده می‌موندم
وسط این کوه و کمرها
می‌دیدم یه دریاچه هست و یه جزیره
یا اصن یه تپه‌ای چیزی هست که راه به جایی نداره
اما صدای دریا میاد ازش
صدای پیانو میاد از دور
صدای کوچ کلاغا
کاش یکی یواشکی
تو اون وضعیت سیگار می‌رسوند بهم
صبا که بیدار می‌شدم می‌دیدم یه پاکت پر بالا سرمه
و هیچوقت هم نتونم مچش رو بگیرم ببینم کیه

کاش جنگ می‌شد
می‌رفتم بالای کوه
تو پناهگاهم
به قول مجری اخبار هی ستون‌های دود رو نگاه می‌کردم
دیگه همونجا فرض رو بر این می‌ذاشتم که همه مردن
یا کاش می‌دونستم مردن و فرضی نمی‌ذاشتم
سیگار دود می‌کردم و خونه‌های آتیش گرفته رو نگاه می‌کردم

کاش کارتن‌خواب بودم
یه گوشه‌ی یکی از پارک‌های تهران

کاش قاچاقچی بودم تو کوه‌های کردستان
مشر.وب میاوردم از کردستان عراق
من و خرم
کاش اسم خرم نیرا بود

کاش جاشو بودم
و هر بار فکر می‌کردم جاشوام یاد شا.شو می‌افتادم
کاش آفتاب بندر صورتم رو می‌سوزوند
سیاه می‌شدم
موهام فر می‌خورد
پره‌های بینیم گشاد می‌شد
یه لباس سفید یه دست تنم بود
می‌رفتم سر لنج
قاطی ده تا جاشوی کر و لال دیگه مث خودم
همه تو همین حال
مروارید می‌گرفتیم از ته دریا
لب بندر می‌فروختیمش به بسته های سیگار

کاش نبودم
کاش نبودم کلا

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 06:18 ب.ظ

همین خوبه ... همین خوبه...

اسما دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت 12:59 ب.ظ http://asmablog.blogfa.com

سلام چه قدر جالبه خنده ام گرفت بعد اینهمه کاش گفتن دیگه چرا میگی کاش نبودم؟ هیچوقت نا امید نشو، راستی آفتاب سوختگی خوب نیستاااا ما بچه های جنوب هم کم آوردیم جلو گرما چه برسه شماها، به هر حال خوشحال شدم وبتون رو دیدم

علی شاه علی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 09:52 ق.ظ http://ali-shah-ali.blogfa.com/

سلام
جالب بود
یادمه منم یکی دو سال پیش یه همچین یادداشتی نوشتم.
فکر می کنم شما هم مثل من گذاشتی هر چی دستت خواست روی کاغذ بیاره. یعنی سعی کردی زیاد فکر نکنی به چیزی به می خوای بنویسی. اینو بهش می گن نگارش خود به خود که نویسنده های سوررئالیست بهش معتقدن.
برای من که جالب بود. خوشحال میشم سری بزنی به ما

لیلی جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 11:25 ق.ظ

بسیاری از نوشته ها حقیقت لحظه ای است!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد